نیم نگاهی به ترجمه آیت الله یزدی از قرآن

پدیدآورسیدمحمدحسن جواهری

نشریهپژوهش‌های قرآنی

شماره نشریه56

تاریخ انتشار1388/06/18

منبع مقاله

share 2728 بازدید
نیم نگاهی به ترجمه آیت الله یزدی از قرآن

سید محمد حسن جواهری*

چكيدهنویسنده در آغاز برای ارزیابی ترجمة قرآن به اصول و معیارهایی چون مشخص بودن نوع ترجمه و سطح مخاطبان، اتقان ترجمه و درستی برداشت‌های تفسیری مترجم، برقراری تعادل واژگانی و ساختاری،‌ رعایت نکات صرفی، نحوی و بلاغی، ارائة توضیحات ضروری، ‌ویرایش فنی، یکسان سازی، خلاقیت و ابتکار اشاره می‌کند. سپس با توجه به آنها به نقد و ارزیابی ترجمة آیت الله یزدی می‌پردازد و بر این باور است که در این ترجمه اکثر این اصول و معیارها رعایت نشده است.

كليد واژه ها: ترجمة قرآن/ نوع ترجمه/ اتقان/ تعادل واژگانی/ نکات ادبی/ ویرایش فنی/ ابتکار

* پژوهشگر حوزه

قرآن كريم – آخرين كتاب آسماني بشريت – در درازناي تاريخ اسلام، همواره مورد استقبال جوامع اسلامي، بلكه غير اسلامي از عرب و غير عرب بوده است و مردم همواره در پي فهم معاني آن به هر وسيلة ممكن از جمله ترجمة آن روي آورده‌اند؛ آن‌چنان كه از سلمان فارسي به عنوان اولين مترجم قرآن ياد مي‌شود و اين نشان دهندة اهميت ترجمه به عنوان كوتاه‌ترين راه انتقال معاني قرآن به ناآشنايان است. ترجمة قرآن به زبان‌هاي غير عربي با گسترش اسلام رو به فزوني نهاد، تا اندازه‌اي كه آمار ترجمه‌هاي قرآن به زبان‌هاي غير عربي رقم درشتي را به خود اختصاص داد. اين روند در كشور پهناور ايران در سال‌هاي اخير رشدي فزاينده داشته است؛ آن چنان كه قلم‌هايي از قشرهاي گوناگون براي پاسخ‌گويي به نياز جامعه، به ترجمه‌اي گويا از قرآن روي ‌آوردند و براي هرچه بهتر و كامل‌تر شدن آنها از هيچ تلاشي دريغ نكردند؛ اما ظرافت‌هاي بي‌شمار آيات قرآن و تفاوت توانمندي‌هاي مترجمان باعث شده است برخي ترجمه‌ها پاسخ‌‌گوي هدف بلند خويش نباشند؛ از اين رو لازم است در كنار گروهي كه به ترجمه اشتغال دارند،‌ گروهي در مسير نقد و تصحيح و تكميل ترجمه‌ها گام بردارند، تا اين حركت مبارك و خود جوش به ثمر نشيند و به شكل بهتر و كامل‌تر در رساندن پيام‌هاي قرآن و ظرافت‌هاي آن نمايان گردد و نيازمندي‌هاي مخاطبان را هرچه مناسب‌تر پاسخ گويد. اما سوگمندانه بايد گفت در اين وادي نيز ناهماهنگي‌هايي ديده مي‌شود كه گاه به جاي گره گشايي، خود به مشكلي بر مشكلات مي‌افزايد و مترجم را به آن سوي ميدان جدال و مخاصمه مي‌كشاند و كار را بي‌ثمر مي‌گذارد.
به نظر مي‌رسد اگر كامروايي نقادان ـ اين نويسندگان بی نام و نشان ـ مورد انتظار است، بايد با يك ساماندهي حساب شده، فعاليت‌هاي آنها در چهار چوب مورد قبول مترجمان قرار گيرد و براي اين كار لازم است مترجمان خود به سهم خويش زمينة لازم را براي چنين هدف شايسته‌اي آماده سازند، در این راستا، شاخصه‌های جدول ارزیابی ترجمه‌های قرآن می‌تواند مسیر مناسبی برای رسیدن به این هدف تلقی شود. دربارة این جدول و شاخصه‌ها و فواید آن در مجالی دیگر سخن خواهم گفت. در اینجا تنها به نقل شاخصه‌های یاد شده و نقد ترجمة مورد نظر بر اساس آنها بسنده می‌شود:
1. مشخص بودن نوع ترجمه و سطح مخاطبان آن و رعايت آن دو در سراسر ترجمه.
2. درستي و اتقان ترجمه و برداشت هاي تفسيري مترجم بر اساس مبناي مشخص شده از سوي مترجم.
3. فهم واژگان قرآن و برقراري تعادل واژگاني و ساختاري در متن مبدأ و مقصد.
4. رعايت نكات صرفي، نحوي و بلاغي (در ارائة معاني، چينش كلمات، انتخاب نقش‌هاي نحوي متناسب و جز اينها) در انتقال متن مبدأ به مقصد (در مقايسه با آثار برتر در هر زمينه).
5. ادبيات ترجمه بر اساس بند1.
6. توجه به ارائة توضيحات ضروري تفسيري (به ويژه در مواضع شبهه) و رعايت آن در سراسر ترجمه بر اساس مذهب و ملاك هاي ارائه شده از سوي مترجم.
7. ويرايش فني (نشانه هاي سجاوندي، ابهام زدايي، چينش صحيح در محورهاي جانشيني و همنشيني عناصر نحوي، صفحه بندي و...).
8. يكسان سازي و رعايت هماهنگي در سراسر قرآن در ابعاد مختلف.
9. خلاقيت و ابتكار.

ترجمة آيت الله يزدي و شاخصه‌های ياد شده

چنان كه اشاره شد، براي بررسي يك ترجمه، بايسته است شاخصه‌های یاد شده در تك تك آيات مطرح شود، ولي به دليل تنگناي زمان ناگزيريم تنها با گشت و گذاري در ترجمة آية الله يزدي از قرآن كريم، به خوشه چيني پرداخته و در ذيل شاخصه‌های یاد شده، طبقه‌بندي كنيم؛ البته ناگفته نماند که توجه به نقد به معنای خالی بودن ترجمه از نقاط قوت و مزیت نیست و اساساً بعید می‌دانم ترجمه‌ای صورت گيرد، اما از نکات بدیع و خاص و دقت‌های ظریف خالي باشد.

1. مشخص بودن نوع ترجمه و سطح مخاطبان آن

مترجم در پي‌نوشت ترجمة خويش، هدف خود از ترجمه، را ارائة ترجمه‌اي متناسب سطح عموم مردم دانسته‌اند؛ يعني مردم كوچه و بازار كه تنها در پي دريافت پيام‌هاي قرآن‌اند و معمولاً به ادبيات و هنر در ترجمه كه ظاهر آن را با دشواري‌هايي همراه مي‌كند، كاري ندارند. از ميان انواع ترجمه،‌ ترجمه‌هاي معنايي و آزاد به همراه ارائة توضيحات تفسيري (جداي از متن يا اشراب شده در متن) مناسب‌ترين نوع ترجمه براي سطح عمومي است. متأسفانه مترجم محترم به نوع ترجمة خويش تصريح نكرده‌اند، اما از بررسي اجمالي بر مي‌آيد كه نظر ايشان به ترجمة وفادار – معنايي بوده است. اساسي‌ترين تفاوت ترجمه‌هاي وفادار، معنايي و آزاد به ميزان پايبندي به زبان مقصد (فارسي) و واحد ترجمه باز مي‌گردد. در ترجمة وفادار، واحد ترجمه با هدف ترجمة معادل، از واژه تا جمله متغير است.1 مترجم در اين نوع ترجمه مي‏كوشد با انتخاب واحدهاي كوچك‏تر، ساختارهاي ‏مبدأ را به ساختارهاي معيار مقصد منتقل كند. (معمولاً ساختارهاي مشابه‏ منتقل مي‏شود) و چنان‏چه رعايت ساختارهاي مقصد او را از انتخاب واحد پايين‏تر بازداشت، به واحدهاي بزرگ‏تر روي مي‏آورد. در ترجمة معنايي برخلاف ترجمة وفادار، واحد ترجمه اغلب جمله است، ولي مترجم خود را براي حركت در واحدهاي پايين‏تر (با اولويت قرار دادن انسجام در زبان مقصد) آزاد مي‏بيند و به ضرورت و نياز از آنها استفاده مي‏كند. روشن است كه انسجام در اين نوع ترجمه بيش از انسجام در ترجمة وفادار و حذف و اضافه در آن بيش از ترجمة وفادار و كمتر از ترجمة آزاد است. واحد ترجمه در ترجمة آزاد اغلب يك جمله يا چند جمله و يا حتي يك بند2 است.
مثال1:(وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُون)(مائده/99)
معنايي: ... و خداوند آنچه را آشكار، و آنچه را پنهان مى‏داريد مى‏داند. (مكارم)
معنايي: ... و خداوند آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى‏داريد مى‏داند. (فولادوند)
وفادار: ... و خدا آنچه را آشكار مي‌كنيد و آنچه را پنهان مي‌داريد مي‌داند. (يزدي)
چنان‌كه ملاحظه مي‌شود، پايبندي به زبان مبدأ باعث تكرار فعل شده است، در حالي كه ظاهراً هيچ نكتة بلاغي يا اضافي را القا نمي‌كند. ويرايش شده ترجمه ايشان بر اساس ترجمة معنايي بدين قرار است:
- ويرايش شده: و خدا آنچه را آشكار و يا پنهان مي‌كنيد،‌ مي‌داند. (يا: و خدا آنچه را آشكار و آنچه را پنهان مي‌كنيد، مي‌داند.)
مثال 2: (اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ) (مائده/98)
وفادار: بدانيد كه خدا سخت‏كيفر است، و [بدانيد] كه خدا آمرزندة مهربان است‏. (فولادوند)
معنايي: بدانيد خدا داراى مجازات شديد، و (در عين حال) آمرزنده و مهربان است. (مكارم)
وفادار: بدانيد كه خداوند سخت كيفر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. (يزدي)
بر خلاف بلاغت نهفته در تکرار(اللّهَ)در دو جملة زبان مبدأ، تكرار «خداوند» در ترجمه، بلاغت و یا مفهومی افزوده به همراه ندارد و صرفاً به دليل پايبندي بيش از حد به زبان مبدأ تكرار شده است.
اينك نقد كننده با توجه به نوع ترجمة استنباط شده و در همان چهارچوب مي‌تواند به نقد ترجمة ايشان اقدام كند.
در مجموع، بين نوع برآمده از ترجمه و هدف ايشان از ترجمه كمي فاصله افتاده كه در ويرايش دوم مي‌تواند تدارك شود.

2. اتقان ترجمه و برداشت هاي تفسيري مترجم

در خصوص طرح مباني بايد گفت متأسفانه مترجم محترم و ويراستار علمي آن در خصوص مباني خود سخني نگفته‌اند كه بر اين اساس نظريات مشهور را مي‌توان در حكم مباني در نظر گرفت. البته ويراستار علمي ترجمة جناب حجت الاسلام صفوي كه خود مترجم قرآن است، در مقالة‌ «خطاهايي در ترجمه‌هاي قرآن» (‌بينات، شمارة 50-49) به برخي مباني اشاره كرده است كه ظاهراً در سراسر اين ترجمه مي‌توان آنها را رديابي كرد.
اما در خصوص اتقان ترجمه، نخست لازم است به این نکتة کلی اشاره کنیم که آرای تفسیری دخالت فراوانی در ترجمه دارد؛ به گونه‌اي که کمتر صفحه‌ای را می‌توان یافت که تأثير تفسیر در آن دیده نشود؛ از این رو به نظر مي‌رسد اعتماد به مترجم و توانایی تفسیری او نقش بسیار حساسی در اعتماد به ترجمه ایفا می‌کند. در مورد ترجمة مورد بحث تا حد زیادی به توانایی مترجم اعتماد می‌شود، ولی این مسئله احتمال خطا و سهو را به طور کلی کنار نمی‌زند، به ویژه که بررسی اجمالی نشان‌دهندة وقوع چنین سهوهایی است؛ براي مثال، در ترجمة (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ)آمده است: «نه آنان كه بر ايشان خشم گرفته‌اي».
اشكال ترجمه كاملاً روشن است؛ زيرا اسم مفعول ناديده گرفته شده و جمله به صورت معلوم و همراه با فاعل ترجمه شده است (غير الذين غضبتَ عليهم).
اشكال ديگر اين است كه (غَيْرِ الْمَغْضُوب) كه بدل از «هم» يا «الذين» مي‌باشد و از حال يك گروه حكايت دارد، مانند عطف، مستقل و جداي از هم در نظر گرفته شده است. چند ترجمه ديگر را از نظر مي‌گذرانيم:
- فولادوند: راه آنهايى كه برخوردارشان كرده‏اى، همانان كه نه درخور خشم‏اند و نه گمگشتگان.
- مشكيني: راه كسانى كه به آنها نعمت دادى (همانند انبيا و پيروان راستين آنها) آنان كه نه مورد خشم (تو) قرار گرفته‏اند و نه گمراهند.
- صفوي: راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى، نه كسانى كه بر آنان غضب كرده‏اى و نه گمراهان‏.
در ترجمه آيت الله يزدي و برخي ترجمه‌هاي ديگر نكتة ادبي ياد شده رعايت نشده و به گونه‌اي ترجمه شده كه گويي سه دسته‌اند، نه يك دسته؛
- يزدي: راه كساني كه به آنان نعمت دادي، نه آنان كه بر ايشان خشم گرفته‌اي و نه گمراهان.
مثال ديگر آية دوم سورة بقره است. ترجمة ايشان چنين است:
- اين (قرآن) آن كتابي است كه هيچ گونه ترديدي در آن نيست؛ (چون لغزش و خطايي در آن راه ندارد.) راهنماي پرهيزگاران است.
اولاً: «اين قرآن» تقديري است كه در عبارت ظاهر شده و به نظر نمي‌رسد در تقدير گرفتن آن نسبت به ديگر تفسيرها اولويت داشته باشد. چند ترجمة ديگر از اين قرار است:
- مكارم: آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و ماية هدايت پرهيزكاران است‏.
- فولادوند: اين است كتابى كه در [حقانيت‏] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است.
- مشكيني: اين كتاب والا رتبه جاى شكى در آن نيست (تأمل در الفاظ و محتوا و حال آورنده آن ترديدى در حقانيت آن نمى‏گذارد)، مايه هدايت پرهيزكاران است ... .
گذشته از اينكه ظاهر كردن «اين» بدون «كتاب» وجهي ندارد.
گذشته از اين،‌ توضيح «چون لغزش و خطايي در آن راه ندارد» دليل عدم ترديد را منحصر مي‌كند، در حالي كه عدم ترديد يا شك مي‌تواند ناشي از آن و دلايلي ديگر باشد.
نكتة پاياني اينكه(هُدًى لِلْمُتَّقِين)خبر دوم (ذَلِكَ الْكِتَاب)است و جدا افتادن آن با نقطه ويرگول(؛) از مبتدا، چندان با روح ادبيات فارسي سازگاري ندارد؛ بنابراين بهتر است مانند برخي مترجمان از «واو» يا «واو» درون دو قلاب استفاده شود.
مثال سوم آية 9 و 12 سورة بقره است. در آية 9 مي‌خوانيم: «و ما يشعرون؛ اما توجه ندارند و نمي‌فهمند» و در آية 12 مي‌خوانيم: «و لكن لا يشعرون؛ ولي نمي‌فهمند».
نكتة نخست دوگانگي در ترجمه است كه در جاي خود بدان اشاره خواهيم كرد. نكتة دوم ترجمه آن به «اما توجه ندارند و نمي‌فهمند» است. به نظر مي‌رسد «توجه ندارند» نه تنها كمكي در بهتر شدن ترجمه نمي‌كند كه آسيب نيز مي‌رساند؛ زيرا موضوع بحث در آية 9 مربوط به حقيقت خدعة آنان در برابر خدا و مؤمنان است كه در قيامت آشكار مي‌شود و معلوم نيست كه حتي اگر توجه پيدا كنند، باز بفهمند.
مثال چهارم: (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب)ترجمه شده است: «آنانند كه به غيب (نهان‌هايي چون خدا، فرشتگان و وحي) ايمان دارند.»
اين ترجمه چه به صورت انفرادي و چه در كنار جمله‌هاي بعد اشكالاتي دارد كه به برخي در اينجا و به برخي در بحث يكسان‌سازي اشاره خواهيم كرد.
نخست اينكه(يُؤْمِنُون)مضارع اخباري است و ترجمة آن با فعل معين و به صورت خبري ساده،‌ از بلاغت آن مي‌كاهد و با توجه به نوع ترجمه،‌ تعادل را برهم مي‌زند. البته اين در صورتي است كه تغيير ساختار، تغيير در معنا را در بر نداشته باشد كه در اين صورت تنها گزينه، رعايت ساختار مبدأ است.
نكتة دوم زايد بودن «نهان‌هايي» است؛ زيرا گويا مترجم به اين معنا به جاي معادل راضي نيست؛ از اين رو بهتر است از اساس حذف شود. البته اگر نهان را برابر غيب مي‌داند، بايد آن را به جاي «غيب» قرار دهد.
مثال پنجم: در ترجمة(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم)آمده است: «به نام خداوندي كه از سر مهر بخشش فراگير و هميشگي دارد». در بارة اين ترجمه بايد گفت:
1. (الرَّحْمَن)و (الرَّحِيم)دو صفت براي(اللَّه)هستند كه ترجيحاً بايد به صورت مفرد ترجمه شوند و ترجمة آنها به صورت جملة فعليه، ترجمه را از تعادل و تطابق خارج مي‌كند.
2. رابطة بخشندگي با مهرباني، عام و خاص مطلق است، و قيد «از سر مهر» هر دو صفت را منبعث از مهرباني معرفي مي‌كند كه در مورد(الرَّحْمَن)لزوماً چنين نيست؛ يعني مي‌توان بخششي را بدون مهرباني و صرفاً بر اساس حكمتي ديگر تصور كرد. اين اشكال با توجه به آية 3 سورة حمد جدي‌تر مي‌نمايد.
3. ترجمة(اللَّه)به خداوند به دليل وجود «وند» مالكيت، مانند فولادوند و كمالوند بي اشكال نيست، مگر آنكه كسي معناي(اللَّه)را شامل مالكيت بداند كه البته نياز به پشتوانة علمي دارد.
4. دوگانگي در ترجمة(الرَّحْمَن)و(الرَّحِيم)در آية 1 و 3 سورة حمد زيبنده نيست و چنانچه توجيهي داشته باشد، بايد در پانوشت ارائه شود.
گفتني است (الرَّحْمَن) در آية 163 سورة بقره به «مهر گستر» ترجمه شده است، در حالي كه در ترجمة آية 3 فاتحة الكتاب و سورة الرحمن به «رحمت گستر» معنا شده است. همچنين «رحيم» در آية 143 سورة بقره و ديگر موارد به «مهربان» ترجمه شده، درحالي كه در ترجمة سورة حمد «مهرورز» آمده است و اين نيز بر دوگانگي فوق مي‌افزايد.

3. فهم واژگان، تعادل واژگاني و ساختاري در متن مبدأ و مقصد

يكي از اصول واژه گزيني توجه به «تحول معنايي» است. توضيح اينكه برخي واژه‏ها با گذر زمان در يكي از معاني خود مشهور مي‌شوند و يا معناي عام و لغوي ‏خود را از دست مي‏دهند؛ مانند «شكنجه»، «بازنشسته»، «گروگان»، «آسايشگاه»، «باز خريد»، «دادستان»، «درويش»، «نگران» و جز اينها كه در برخی ترجمه‏ها به كار رفته است؛ مانند:
آيتي: و بر سرش آب جوشان بريزيد تا شكنجه (عذاب) شود. (دخان/ 48)
ترجمة مورد بحث نیز گویا از این غفلت در امان نبوده است:
- ... و به آنان گفته شد: شما هم با ديگر بازنشستگان (زنان و پيران و بيماران) بنشينيد! (توبه/ 46)
- خدا شما را به شكنجه‏اي دردناك عذاب كند. (توبه/ 39)
يكي ديگر از اصول واژه‌شناسي، عدم اعتماد به معناي ارتكازي است؛ براي مثال: (قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى) (طه/ 20)
در ترجمة آيت الله يزدي آمده است: «خدا در پاسخش گويد: اين چنين است؛‌ آيات و نشانه‌هاي ما براي تو آمد و تو آنها را فراموش كردي؛ بدينسان امروز فراموش خواهي شد.»
معناي ارتكازي «نسي» فراموشي است؛ اما در لغت براي آن دو معنا ذكر كرده‌اند: فراموشي به معناي پاك شدن از ذهن و فراموشي به معناي ترك كردن و عدم توجه كه در فارسي گاه از آن با «به دست فراموشي سپردن» تعبير مي‌كنند. در مقاييس اللغة آمده است:
«نسى: أصلان صحيحان: يدلّ أحدهما على إغفال الشي‏ء، و الثاني على ترك شي‏ء.»
اما به فرض كه مانند برخي لغويان تنها براي آن يك اصل قائل شويم (لسان العرب: نسى و النسيان: ضدّ الذكر و الحفظ.) باز در مورد آيات لازم است قرائن و سياق مورد ملاحظه قرار گيرد؛ چنان كه صاحب «التحقيق» كاربرد آن را در قرآن به سه معنا دانسته است كه در مورد پروردگار «به دست فراموشي سپردن و نه فراموش كردن» را معناي صحيح مي‌داند. اين معنايي است كه بسياري از مفسران و مترجمان بدان توجه داشته‌اند. در «التحقيق» آمده است:
«3- حصول حالة النسيان بالاختيار و التعمّد: و هذا كما في أعمال الربّ عزّ و جلّ، فيراد منه نتيجة النسيان و أثره، و هو قطع التوجّه و الذكر، و حصول الترك و الإعراض- كما في:(فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا) (انفال/51)؛ (نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُون) (توبه/67)؛ (قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى)(طه/126) فانّ حقيقة النسيان عبارة عن انقطاع الذكر و التوجّه و حصول حالة الترك و الإعراض عن شي‏ء، و لا مدخليّة في السبب الموجب لهذا المعنى، سواء كان بجريان طبيعىّ، أو بتوجّه الى ما يقابله و ينافيه حتّى يشغله عن الذكر و التوجّه، أو بداع باطنىّ يوجب قطع التوجّه، كما في مقام الجزاء و سلب الرحمة و الانعطاف و اللطف من اللّه تعالى.
فانّ المجازاة بمقتضى الحكمة و العدل و لإجراء ضوابط النظم و التقدير التامّ في الخلق، و لازم أن يكون مماثلا بالجرم. فالعبد إذا نسى آيات اللّه و غفل عن يوم اللقاء و أعرض عن ذكر اللّه تعالى: فللّه تعالى أن يجازيه بالاعراض و ترك التوجّه و اللطف عنه بحكم العدل و الحقّ.
(وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُون) (انعام/160) و من هذا القبيل نسيان العبد في تعمّد و اختيار، إذا كان بداع باطنىّ من ضعف الاعتقاد و فساده، و من انكدار القلب و غشاوة فيه، فهو ينسى و يُعرض عن الذكر اختيارا و عمدا.» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ‏12/115)
برخي مترجمان با عنايت به آنچه بيان كرديم،‌ در ترجمه به اين مسئله توجه داده‌اند:
- فيض الاسلام: خداى تعالى (در پاسخ او) مي‌فرمايد: سزاى تو چنين است (در دنيا) آيات و نشانه‏هاى (توحيد و معاد و پيغمبرى پيغمبران) ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش كرده و رها نمودى (نپذيرفتى) و همچنين امروز ترك و رها شده (در كورى و آتش دوزخ) مي‌شوى‏.
- مجتبوي: گويد: بدين گونه [امروز كور محشور شدى زيرا] آيات ما به تو رسيد و تو آنها را به فراموشى سپردى- از آنها تغافل كردى- و همچنان امروز فراموش مى‏شوى.
- اشرفي: گفت همچنين آمد تو را آيت‏هاى ما پس واگذاشتى آنها را و همچنين امروز واگذاشته شوى
افزون بر مطلب فوق، «در پاسخش» خارج از نوع ترجمة مورد نظر مترجم است و وجهي براي آمدن آن نيست و بر فرض آمدن، بايد داخل پرانتز باشد.
توجه به ظرافت‌هاي موجود در معاني واژه‌هاي مترادف‌نما، يكي ديگر از ضرورت‌هاي ايجاد تعادل در مبدأ و مقصد است؛ براي نمونه مي‌توان به آية(وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدَي‏ لَايَسْمَعُواْ وَتَراهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَايُبْصِرُون)(اعراف/198) مثال زد. در اين آيه سه واژة تقريباً هم معنا به چشم مي‏خورد: «رأي»، «نظر» و «بصر». توضيح فرق‏هاي اين سه واژه چنين است:
مادة «نظر» زماني به كار مي‌رود كه «ناظر» (= بيننده) دنبال ديدن چيزي باشد، خواه آن را ببيند يا نه؛ به ديگر سخن، ناظر دنبال اين ‏است كه مجهولي را با ديدن به معلوم تبديل كند و ماده «رأي» در موردي‏ به كار مي‌رود كه بيننده شي‏ء را ببيند؛ براي مثال، گفته مي‏شود: «الناس‏ ينظرون الي السماء لرؤية الهلال؛ مردم به آسمان نگاه مي‏كنند تا هلال را ببينند.» در اين مثال، مردم براي ديدن هلال به آسمان نگاه مي‏كنند (ينظرون)، ولي ممكن است هلال را نبينند، ليكن اگر ديده شد، گفته مي‏شود: «رأوا الهلال؛ هلال را ديدند.»
به گفتة برخي كارشناسان، هرگاه شي‏ء به وضوح ديده‏ شود، از مادة «بصر» استفاده مي‏گردد؛ يعني آشكار بودن شي‏ء ديده شده در معناي «بصر» نهفته است. برخي دانشوران، معناي «بصر» و «رأي» را اين گونه ‏جمع كرداند كه «بصر» مرحلة ديدن و انتقال تصوير اشياء به عقل است و«رأي» مرحلة درك عقل مي‏باشد؛ به ديگر سخن «بصر» مرحله‏اي چونان تصوّر و «رأي» مرحله‏اي بسان تصديق است.
در نتيجه، اگر بخواهيم بين سه واژة «نظر»، «بصر» و «رأي» نوعي هماهنگي ‏برقرار كنيم، بايد بگوييم اولين مرحله «نظر» است و سپس «بصر» و آن‏گاه «رأي» كه مرحلة درك عقل و پايان كار مي‏باشد.
در آية مورد بحث، «تراهم» خطاب به پيامبر(صلی الله علیه و آله)است كه بالاترين مرحله ‏مي‏باشد و «ينظرون» و «لايبصرون» به بت‏ها و يا بت‏پرستان اشاره دارد؛ يعني(در معناي بت) با چشم‏هاي مصنوعي‏شان به پيامبر(صلی الله علیه و آله)مي‏نگرند، ولي در حقيقت او را نمي‏بينند و يا (در معناي بت‏پرستان) بت‏پرستان با چشم‏هاي‏خود به سوي پيامبر(صلی الله علیه و آله) مي‏نگرند و نشانه‏هاي صدق و درستي را مي‏بينند، ولي واقعيت‏ها را نمي‏بينند. (ر.ك: تفسير نمونه، ج 7، ص 60؛ مقاييس اللغة، ماده بصر؛ معجم الفروق اللغويه، شماره 543 و 1533؛ الترادف في القرآن الكريم، ص 183 - 181.)
اينك به چند ترجمه توجه نماييد:
يزدي: ... و آنها را مي‌بيني كه به تو نگاه مي‌كنند اما چيزي نمي‌بينند.
فولادوند:... و آنها را مي‏بيني كه به سوي تو مي‏نگرند، در حالي كه ‏نمي‏بينند.
مكارم:... و آنها را مي‏بيني [كه با چشم‏هاي مصنوعي‌شان] به تو نگاه ‏مي‏كنند؛ اما در حقيقت نمي‏بينند.
كرمي:... و آنها را مي‏بيني كه [گويي] به سوي تو مي‏نگرند، در حالي كه ‏[در حقيقت شما را] نمي‏بينند.
در بين ترجمه‏هاي ياد شده، تنها آخرين ترجمه تا حدي مفهوم را منتقل ‏كرده است.
ترجمة پيشنهادي: و آنها را مي‏نگري كه به سوي تو چشم مي‏اندازند،3 ولي تو را نمي‏بينند [درك نمي‏كنند].
یکی از مشکلات ترجمة قرآن، یافتن برابرهای مناسب برای عناصری است که ویژة زبان عربی است. یکی از این عناصر «مفعول مطلق» است. ما برای بررسی موضوع یاد شده در ترجمة مورد بحث، آیات 21- 19 سورة فجر را از نظر می‌گذرانیم.
(وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَّمًّا * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا * كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا)
- «و اموال این و آن را به ارث یک‌جا می‌خورید که گویی سیرایی ندارید.»
- «و ثروت را دوست دارید دوست داشتنی بسیار.»
- «نه چنین است؛ آن گاه که زمین درهم کوبیده شود کوبیده شدنی سخت.»
اگر بخواهیم خیلی کوتاه دربارة این سه ترجمه سخن بگوییم، باید به صورت فشرده به چند نکته اشاره کنیم:
1. ترجمة نخست از حالت وفادار خارج و به ترجمة آزاد و تفسیری تبدیل شده است؛ برای مثال «که گویی سیرایی ندارید» در متن مبدأ جایگاهی ندارد.
2. «اکلا» مفعول مطلق و «لما» صفت مبالغه برای آن است. اگر بخواهد «اکلا» به درستی ترجمه شود، باید به جای آن قیدی مناسب آورده شود که در ترجمه «یک‌جا» برای این منظور در نظر گرفته شده است. این ترجمه – جداي از بررسی برابری کامل آن و عدم تعادل کامل – به طور مسلم از یک مشکل رهیده است و آن گرته برداری ساختاری است که در ترجمة بعد آن را خواهیم دید.
3. «حباً» مفعول مطلق است و «جمّاً» نیز نوع آن را مشخص می‌کند، حال اگر بخواهیم آن را به درستی ترجمه کنیم، باید از قیدی مناسب بهره گیریم. اما چنان که دیده می‌شود، ترجمة تحت اللفظی همراه گرته برداری ساختاری ارائه شده که هیچ بار خاصی را در ترجمه القا نمی‌کند. در ترجمة آیت الله مکارم آمده است:
«و مال و ثروت را بسيار دوست داريد (و به خاطر آن گناهان زيادى مرتكب مى‏شويد)!» در این ترجمه قید «بسیار» به درستی به کار رفته است. البته در مورد مال و ثروت و یا عطف هر دو و یا توضیحی قرار دادن ثروت (داخل قلاب)، همچنان جای سخن باقی است.
4. در مورد ترجمة بعد نیز می‌توان مانند ترجمة آیة 20 قضاوت کرد.

4. رعايت نكات صرفي، نحوي و بلاغي

در ترجمة مورد بحث دقت‌های خوبی دیده می‌شود که جای ستودن دارد؛ اما ضعف‌هایی نیز دیده می‌شود که برطرف شدن آنها می‌تواند به هرچه کامل‌تر شدن کار بینجامد. مثال‌های ذیل نمونه‌هایی شایستة تأمل‌اند:
مثال 1: (وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا)(نساء/36)
در ترجمة آیت الله یزدی آمده است: «و به پدر و مادر نیکی کنید.»
در چند ترجمة دیگر نیز آمده است:
- مکارم: «و به پدر و مادر، نيكى كنيد.»
- فولادوند: «و به پدر و مادر احسان كنيد.»
- آیتی: «و با پدر و مادر ... نيكى كنيد.»
در این ترجمه‌ها چند نکته نهفته است که باید به آنها توجه شود:
1. «احسانا» مفعول مطلق و به معنای «احسنوا بهما احسانا» می‌باشد که معنای تأکیدی دارد؛ یعنی در ترجمه باید به نوعی به این تأکید اشاره شود. این تأکید از جدا کردن پدر و مادر از دیگران نیز قابل استفاده است که یک نکتة بلاغی است و چنان که دیده می‌شود، هیچ ‌یک از ترجمه‌ها به این مسئله توجه نكرده‌اند.
2. در برخی ترجمه‌ها «نیکی کنید» تکرار شده که با ساختار ادبیات فارسی هماهنگ نیست و اگر تکرار به جهت القای نکتة بلاغی پیش‌گفته است، باید توجه داشت که چنین تکراری، به هیچ ‌وجه نمی‌تواند جايگزين آن نکتة بلاغی باشد.
3. در ترجمه آقای آیتی «با پدر و مادر» آمده که همنشینی ندارند .
مثال2: مترجم آیة 10 سورة تحریم را این چنین ترجمه کرده است: «خداوند برای آنان که کافر شدند مثالی زده است: همسر نوح و همسر لوط را که دو زن بودند در اختیار دو نفر از بندگان شایسته و خوب ما که به آن دو خیانت کردند و آن دو پیامبر در برابر عذاب خدا اندک کفایتی از آنها نکردند و به آنان گفته شد: با کسانی که به دوزخ در آمده‌اند وارد آتش شوید.»
برای این که نکتة بلاغی متن به خوبی درک شود، لازم است مقدمه‌ای اجمالی مطرح کنیم. به معنای «زوج» و «امرأة» در آیات زير بنگرید:
-(...امْرَأَتَ نُوحٍ و َامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ‏ فَخَانَتَاهُمَا...)(تحريم/10)
- (وَمِنْ ءَايَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ ‏بَيْنَكُم مَّوَدَّةً و َرَحْمَة)(روم/21)
- (وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَجِنَا و َذُرِّيَّتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا) (فرقان/74)
- (قَالَ رَبِ‏ّ أَنَّي‏ يَكُونُ لِي غُلَامٌ و َقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عَاقِر) (آل عمران/40)
- (و َقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتاَهَا عَن نَّفْسِهِ...) (يوسف/30)
معاني «زوج» و «إمرأة» در آيات ياد شده و ديگر آيات به خوبي ‏روشن است. بنت ‏الشاطي در اين باره آورده است:
«ما به تأمل در سياق استعمال اين دو واژه در قرآن مي‏پردازيم ‏و اين تأمل، ما را به رازي كه در دلالت اين دو واژه نهفته است، رهنمون مي‏گردد: واژه «زوج» يا «همسر» زماني به كار رفته كه ‏مسئله زوجيّت يا جفت بودن مرد براي زن، محور و معيار سخن اصلي آيه است كه يا حكمت و نشانه‌اي را بيان مي‏كند و يا در مقام تشريع و تبيين حكمي است...؛ اما هر جا آنچه نشانه ‏زوجيّت است، يعني آرامش و دوستي و مهرباني، به سبب‏ خيانت يا ناسازگاري در عقايد، رخت از ميان بر بسته باشد، ديگر زوج نيست، بلكه «إمرأة» (زن) است؛ چنان‏كه ‏در سوره يوسف آيه پنجاه و يكم مي‏خوانيم «زن عزيز در پي كامجويي از غلام خويش‏است» (بنت الشاطي،/225-224)
بيشتر مترجمان «زوج» را در آيات 21 سورة روم و 74 سورة فرقان به «همسر» ترجمه كرده‏اند، ولي ترجمه‏ها در سه آية ديگر «امرأة» مختلف است: (رك: فولادوند، مكارم، خرمشاهي، مشكيني، مجتبوي، امامي)
در آية مورد بحث نكته‌اي وجود دارد كه عبارت است از تعبير توهين آميز نسبت به دو زن: (كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْن)با وجود اين گونه‏ تعبير كه شايستة آن دو خيانت‏كار است؛ آنان شايستة همسري و هم‏دوشي ‏نيستند، و تعبير همسر براي آنان مناسب نيست.

5. ادبيات ترجمه

ادبيات ترجمه تا حدي بر نوع ترجمه (وفادار- معنايي) منطبق است و از كهنه‌گرايي و عربي‌زدگي و نيز فارسي‌زدگي افراطي دوري كرده است، ولي در برخي موارد از ساختارهاي نحوي زبان معيار فاصله مي‌گيرد كه به نظر مي‌رسد قابل توجيه نباشد و بتوان با ويرايشي درخور، برخي مشكلات آن را برطرف كرد؛ براي مثال، در ترجمة آية 4 سورة بروج(قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُود)آمده است: «اهل آن خندق را مرگ باد! (كه آن را براي سوزاندن مؤمنان از آتش پر كرده بودند)». برخي ترجمه‌هاي ديگر چنين است:
- مكارم: مرگ بر شكنجه‌گران صاحب گودال (آتش)،
- فولادوند: مرگ بر آدم‌ سوزان خندق.
- مجتبوي: مرگ بر صاحبان آن خندق،

6. توجه به ارائه توضيحات ضروري تفسيري

مترجم در متن و پاورقي به ارائة توضيحات تفسيري پرداخته و آنها را جز در موارد معدودي4 از متن اصلي ترجمه جدا كرده است. بنابراين مي‌توان اين ترجمه را تفسيري نيز ناميد.
توضيحات تفسيري مترجم هر چند بسيار است و در مجموع بسيار راه‌گشاست،‌ ولي به نظر مي‌رسد در برخي موارد كه بر اساس روش و مبناي مترجم در ارائة توضيحات تفسيري، نياز به توضيح‌هاي تفسيري بوده،‌ مطلبي ارائه نشده است. نمونه‌اي از اين آيات را مي‌توان در مورد گناه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)كه از هر خطا و اشتباه به حكم آية تطهير، مصون است، مشاهده كرد:
- غافر، 55: ... و از خطايت آمرزش بخواه...
- محمد(صلی الله علیه و آله)، 19: و از براي گناه خود و براي مردان و زنان با ايمان آمرزش بخواه...
- فتح،‌ 2: تا خداوند آنچه را مشركان بر تو گناه مي‌شمردند – چه پيش از هجرت و چه پس از آن – از تو بزدايد.
چنان كه مشاهده مي‌شود، ترجمة آيات 55 و 19 سوره‌هاي غافر و محمد(صلی الله علیه و آله) بدون توضيح ارائه شده كه به نظر به توضيح نياز دارد و بهترين دليل، ارائة توضيح در متن اصلي5 ترجمة آية 2 سورة فتح است.
مثال ديگر: (...إِنْ هِي إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ و َتَهْدِي مَن تَشَآءُ...)(اعراف/155)
- ... اين نيست مگر آزمون تو كه با آن هر كه را بخواهي گمراه و هر كه را بخواهي هدايت مي‌كني... (يزدي)
-... اين جز آزمايش تو نيست؛ هر كه را بخواهي به وسيلة آن‏ گمراه و هر كه را بخواهي هدايت مي‏كني (فولادوند و نيز مشابه آن ‏خرمشاهي، الهي قمشه‏اي، ارفع، مشكيني، و برخي ديگر)
-... كه هر كه را بخواهي [و مستحق بداني] به وسيلة آن گمراه‏ مي‏سازي و هر كس را بخواهي [و شايسته ببيني] هدايت ‏مي‏كني. (مكارم)
ضعف ياد شده در ترجمة آية 4 سوره ابراهيم نيز وجود دارد:(...فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَآءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَآءُ...)
در ترجمة اين گونه آيات – مانند برخي مترجمان - بايد با افزودن توضيحي در متن يا پاورقي روشن ساخت كه مسبب اصلي اين هدايت و اضلال خود آنها هستند، نه اينكه چيزي از بيرون بر آنان تحميل شده ‏باشد و يا مي‏توان گفت كه اين هدايت كردن و گمراه نمودن ابتدايي ‏نيست، بلكه جنبة پاداشي و كيفري دارد و محروم شدن از فيض و توفيق الهي خود مصداق روشني از گمراه شدن است.

نگاهی به پانوشت‌ها

در کنار کاستی یاد شده، کاستی دیگری نیز در خصوص پانوشت‌ها دیده می‌شود که نمی‌توان آنها را از ‌نظر دور داشت. به مثال‌هایی در این خصوص توجه فرمایید:
1. پانوشت‌هایی که مجمل‌اند (به ویژه برای مخاطبان هدف)
- ص 311 پاورقی شمارة 2: «هستی‌دارْ هرچه هست وابسته به آن هستی است که تا فیض هستی از هست هست، هست.»!
- ص 312 پاورقی شمارة 2: «چه آنکه هر چه هست و هر کجا هست به هستِ مطلق وابسته است و از هست، هست؛ زیرا هیچ هستی‌داری جز هستِ مطلق، از خود هست ندارد.»!
2. عدم نظم مناسب
مترجم ذیل حروف مقطعه سورة قصص که بیست و هشتمین سوره است، آورده است:
«رمزی است عاشقانه میان گوینده و شنونده که به جز آن دو، کسی از راز آن آگاه نیست.»
آیا مناسب‌تر آن نیست که این توضیح ذیل حروف مقطعه سوره بقره بیاید؟
3. زيادي بودن برخی پاورقی‌ها
برخی پاورقی‌ها زيادي‌اند (مانند: ص 567) و برخی با افزودن یک کلمه به متن اصلی از سودمندي می‌افتد. برای مثال، ذیل سورة تبّت آورده‌اند:
- «این سوره در برخی ترجمه‌ها «مسد» نامیده شده است.»
- نیز بنگرید: ص596 و 578 و ... .
4. ضعف برخی پانوشت‌ها
مانند پاورقي2 در ص 320، گذشته از غیر ضروري بودن طرح این مسئله در مقابل مسائل بسیار ضروری‌تر که شایسته ياداند، ضعف روایت و عدم تصریح به آن (تفسیر قمی: حدثنا أحمد بن إدريس أخبرنا أحمد بن محمد عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه عن أبي عبد الله(علیه السلام)في قوله (بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما) قال: كانت سوءاتهما لا تبدو لهما يعني كانت داخلة) و رويگرداني بيشتر مفسران و مترجمان از این تفسیر، نشان دهندة ترجیح رويگرداني از آن به ویژه در ترجمه و محدودیت پاورقی‌های آن است.
در تفسیر تبیان آمده است:
«و قوله (فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما)أي ظهرت عورتاهما، و لم يكن ذلك على وجه العقوبة، لان الأنبياء لا يستحقون العقوبة، و انما كان ذلك لتغير المصلحة، لأنهما لما تناولا من الشجرة اقتضت المصلحة إخراجهما من الجنة و نزعهما لباسهما الذي كان عليهما».
در مجمع البیان می‌خوانیم:
«(بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما)أي ظهرت لهما عوراتهما ظهر لكل واحد منهما عورة صاحبه قال الكلبي: فلما أكلا منها تهافت لباسهما عنهما فأبصر كل واحد منهما سوأة صاحبه فاستحيا».
در المیزان آمده است:
«(بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما)و سقط عنهما ما ألبسهما الله تعالى من لباس الجنة، و أقبلا يستتران من ورق الجنة» (ج‏8،/61)

7. ويرايش فني

ويرايش ترجمه – با حفظ حرمت ويراستار محترم و تلاش‌هاي فراوان وي و دقت‌هاي فراواني كه انجام داده‌اند– به نظر مي‌رسد از روش منطقي برخوردار نيست و لازم است در چاپ‌هاي بعد دربارة آن تجديد نظر شود. پيشنهاد نگارنده استفاده از شيوة مصوب فرهنگستان است؛ زيرا با همة اختلاف سليقه‌هايي كه در مورد آن وجود دارد، از سير منطقي‌تري برخوردار مي‌باشد. به چند مورد ذيل از ويرايش ترجمه عنايت فرماييد:
- در حالي كه «هش‌دار» (300) و «هم‌راه» (ص309) به صورت جداي با نيم فاصله و يا به خطا با فاصله كامل آمده، «كسانيند» (ص326)، «داراييش» (ص 601)، «تاريكييش» (604) به صورت اتصال آمده است! گفتنی است «هشدار» در ص3 دو بار پیوسته آمده که دوگانگی در رسم الخط را حمل بر خطا می‌کنیم.
- اين ترجمه – چنان كه خود مترجم در پي‌نوشت اشاره كرده – از عربي‌زدگي به دور مانده است؛ اما به نظر مي‌رسد ترجمة ايشان به پالايشي دقيق‌تر نيازمند است تا آن گونه كه شايستة آن است، نمايان شود؛ براي مثال در آية 5 سورة فاتحة الكتاب مي‌خوانيم: «و تنها از تو ياري مي‌طلبيم» كه مي‌توان به جاي مي‌طلبيم، از «مي‌جوييم» بهره گيريم؛ چنان كه در بسياري از ترجمه‌هاي قرآن آمده است.
- در آية 16 سورة بقره آمده است: «... و اين داد و ستدشان سودي نكرد؛ و راه‌يافتگان نبودند.» چنان كه روشن است، «گان» در راه‌يافتگان زايد است و بايد حذف شود.
- در آیه 13 سوره قمر نیز آمده است: «و او (نوح) را بر کشتی ساخته شده از الوارهای چوب و میخ ها سوار کردیم.» «ها» در «میخ‌ها» زاید است و در ضمن نیم فاصله در این واژه- و واژه‌های بسیار دیگر در سراسر ترجمه- رعایت نشده است. البته ترجمة «الواح» به «الوارهای چوب» به نظر تعادل بیشتری نسبت به دیگر ترجمه‌ها دارد.
- واو از ابتدای آیة 8 سورة مطففین از قلم یا تایپ افتاده است.
- «چه آن كه» به جاي زيرا در اين ترجمه بسيار به كار رفته كه از نظر ادبي در سطح نازل‌تري قرار دارد.
- «برای همیشه» در ترجمة آیة 25 بقره به جای «جاویدان»، «همیشه» و جز اینها نامناسب و از دیدگاه برخی کارشناسان ادبیات فارسی ترکیبی نادرست است.
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ) (مائده/ 105)
يزدي: هان، اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! بر شما باد كه خود را مراقبت كنيد.
خطاب با الگوي «عليكم» مختص زبان عربي است و در زبان فارسي چنين الگويي به كار نمي‌رود و راه يافتن آن به زبان فارسي حاصل گرته‌برداري در ترجمه است؛ چنان كه در ترجمة مورد بحث و برخي ترجمه‌هاي ديگر ديده مي‌شود.
- الگوي ديگر كه در زبان فارسي برابري ندارد و انتقال الگوي ساختاري آن با روح ادبيات فارسي ناهمگون است،(أَحَدٌ مِنْكُمْ)و مانند آن مي‏باشد. عبارت(أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِط)در آية 6 سورة مائده نمونه‏اي از آن است:
(أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِط ...)
مترجم محترم مانند بيشتر مترجمان قرآن(أَحَدٌ مِنْكُمْ)را با گرته‏برداري به «يكي از شما» و يا عبارتي شبيه آن ترجمه كرده است؛ «يا يكي از شما از قضاي حاجت آمد» كه به نظر صحيح نمي‏رسد؛ زيرا اين عبارت در زبان فارسي به كار نمي‌رود و فصيح به شمار نمي‏آيد.
يكي از مباحثي كه در ويرايش مورد توجه قرار مي‌گيرد، پيچيده نبودن (تعقيد نداشتن) معاني است؛ اما گاه ديده مي‌شود كه برخي نوشته‌ها گرفتار تعقيد است و فهم آن براي خواننده دشوار مي‌باشد. تعقيد عوامل گوناگوني دارد كه فعلاً مجال پرداختن به آنها نيست. براي مثال، در ترجمة مورد بحث،‌ در ترجمة آية 1 سورة زلزال مي‌خوانيم: «آن هنگام كه زمين به لرزة خود لرزانده شود.»
اينك اين پرسش مطرح مي‌شود كه منظور از «به لرزة خود» چيست؟ آيا مقصود اين است كه لرزه از بيرون زمين بر آن وارد نمي‌شود و يا مقصود شدت لرزيدن است؟ اين مطلبي است كه از ترجمه روشن نمي‌شود، ولي به نظر نمي‌رسد متن اصلي نيز با چنين مشكلي روبرو باشد؛ زيرا چنان كه مفسران و مترجمان تصريح كرده‌اند، مراد از زلزال (در نقش مفعول مطلق) شدت لرزيدن است، نه چيز ديگر.
- نکات ریز و درشت فراوان دیگری وجود دارد که فعلاً فرصت پرداختن به آنها نیست و اگر خدا بخواهد، در فرصتی مناسب بدآنها خواهیم پرداخت.

8. يكسان سازي و رعايت هماهنگي

با نگاه اجمالي به ترجمه، عدم هماهنگي و رعايت نكردن يكسان‌سازي به راحتي آشكار مي‌شود كه گاه در يك صفحه و در دو آية پي در پي به چشم مي‌خورد. به چند مثال زير توجه كنيد:
مثال1: (الرَّحْمَنِ الرَّحِيم)در آيات 1و3 سورة حمد كاملاً متفاوت ترجمه شده است.
مثال2: (لا رَيْبَ فِيه)در آية 2 سورة بقره «هيچ‌گونه ترديدي در آن نيست» معنا شده، ولي در آيات 9 و 25 آل عمران «كه شكي در آن نيست» و در آية 87 نساء «كه هيچ شكي در آن نيست» و در آية 12 سورة انعام «كه در آن هيچ ترديدي نيست» معنا شده است. اين گذشته از مناقشه‌اي است كه در «ترديد» در برابر «ريب» راه دارد.
مثال3: در آيات 3 و 4 سورة بقره دو الگوي كاملاً مشابه ديده مي‌شود: (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب)و(وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْك)؛ حال ترجمة هر دو به ترتيب چنين است:
- آنان كه به غيب (...) ايمان دارند
- كساني‌اند كه به آنچه به سوي تو ... ايمان ... دارند
- انعام، 54: (الَّذِينَ يُؤْمِنُون)و چون آنان كه به آيات و نشانه‌هاي ما ايمان آورده‌اند
- انعام، 92: (الَّذِينَ يُؤْمِنُون) و آنان كه آخرت را باور دارند
- توبه، 44: (الَّذِينَ يُؤْمِنُون) كساني كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده‌اند
- بقره، 26: (الَّذِينَ آمَنُوا) آنان كه ايمان آورده‌اند
- بقره، 159: (الَّذِينَ يَكتُمُونَ) كساني كه ... پنهان مي‌دارند
مقايسة «آنان كه» و «كساني‌اند كه» در آيات 3 و4 بقرة و 44 توبه و 26 بقره تأييد كننده دريافت ماست.
مثال4 : مقايسة(وَمَا يَشْعُرُون)و(وَلَكِنْ لا يَشْعُرُون)در آيات 9 و 12 سورة بقره:
- مايشعرون: اما توجه ندارند و نمي‌فهمند
- لايشعرون: ولي نمي‌فهمند
مثال5: (مَا لَكُمْ لا تَنَاصَرُون) (صافات/ 25)
(مَا لَكُمْ لا تَنْطِقُون) (صافات/ 92)
(مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون) (صافات/154 و قلم/36)
- شما را چه مي‌شود كه (امروز) يكديگر را ياري نمي‌كنيد؟!
- شما را چه شده كه سخن نمي‌گوييد؟!
- شما را چه مي‌شود؟ چگونه حكم مي‌كنيد و نظر مي‌دهيد؟
- شما را چه مي‌شود؟ چگونه حكم مي‌كنيد؟
مثال 6: «قال» در آیات 30 و 33 سورة بقره به ترتیب به «گفت» و «فرمود» ترجمه شده و از آنجا که گوینده خدای متعال است، «فرمود» مناسب‌تر است.
در هر صورت مطالب فوق تصادفی انتخاب شده است و اگر ترجمه به دقت و کلمه به کلمه بررسی شود، بی‌تردید ضرورت ویرایش دقیق و همه جانبه آشکار می‌شود؛ نیازی که در بيشتر – اگر نگوییم در همه - ترجمه‌ها احساس می‌شود.



پی‏نوشت ها:

1. واحدهاي كلام از بزرگ به كوچك عبارت‌اند از: بند( پاراگراف)، جمله، گروه، واژه، تكواژ و واج (واج در بحث واحدهاي ترجمه به طور مستقل جايگاهي ندارد.)
تكواژ/ واژك: واحد معنادار زبان كه به اجزاي كوچك‌تر معنادار قابل تقسيم نباشد؛ براي مثال: دانش‌آموزان از چهار تكواژ ساخته شده است: دان(تكواژ آزاد)، -ِ ش(تكواژ وابسته)، آموز(تكواژ آزاد)، ان(تكواژ وابسته). گفتني است كه تكواژ وابسته هيچ‌گاه مستقل نيست، به خلاف آزاد كه مي‌تواند مستقل نيز باشد.
واژه: از يك يا چند تكواژ ساخته مي‌شود؛ مانند: گل(يك واژه/ يك تكواژ آزاد)، گلاب(يك واژه/ دو تكواژ)، گلاب‌پاش( يك واژه/ سه تكواژ).
گروه: گروه از يك يا چند كلمه ساخته مي‌شود و در ساختمان جمله به كار مي‌رود؛ مانند:
• دانش‌آموزان كلاس پنجم (گروه اسمي در نقش نهاد)
• تمرين‌هاي رياضي خود را (گروه اسمي در نقش مفعول)
• خيلي سريع (گروه قيدي)
• نوشتند (گروه فعلي)
جمله واحدي از كلام است كه از يك يا چند گروه تشكيل مي‌شود و معناي كاملي را القا مي‌كند.
2. بند يا پاراگراف معمولاً در ترجمة اقتباسي، ترجمة شفاهي و به ندرت در ترجمة آزاد مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
3. ممكن است اشكال شود كه «مي‏اندازد» نمي‏تواند ترجمة دقيقي باشد و در واقع‏ ترجمة «يلقون اليك النظر» است و نه «ينظرون اليك»، مي‏گوييم نخست اينكه بر اساس‏ تحقيقي كه انجام شد، چنين تركيبي در زبان معيار عرب استعمال ندارد؛ از اين رو با التباس رو برو نمي‏شود و بدون اشكال است و ديگر اينكه اگر ما «مي‏اندازند» را به «مي‏بينند» ترجمه كنيم، بخشي از معناي لفظ را ترجمه كرده‏ايم نه همة آن را؛ براي مثال ‏استاد كرمي فريدني معناي مورد بحث را در «گويي» منعكس كرده‏اند، ولي با باور نگارندة اين معنا در درجة اول بايد در خود لفظ منعكس شود و نه در توضيحات ‏تفسيري.
4. مانند آية دوّم سورة فتح كه تفسير را عيناً در ترجمه دخالت داده است.
5. آوردن تفسير در متن اصلي ترجمه مي‌تواند نشان ‌دهندة ضرورت چنين توضيحي باشد.